مستقل خوابیدن خرس کوچولوم

تصمیم داشتم تا قبل از یکسالگی توی اتاقت بخوابونمت....ولی چون دلم نمی امد پشت گوش می انداختم ولی ...با خودم گفتم تربیت درست ...دل و اینا نداره...خلاصه با ورود به 11 ماهگی تو دیگه 1 هفته بود مستقل میخوابیدی....

برای خودم خیلی سخته....انگار که قلبمو کندنو   توی یه اتاق دیگه گذاشتن ...با کوچیکترین صدایی ازت می دووم سراغت خیلی وقتا کمرم درد میکنه ولی اصلا متوجه نیستم ونمیفهمم چطوری بیام سراغت

بابایی اولش مخالفت میکرد...ولی گفتم باید بچه اصولی تربیت بشه ...وقتی دور روز دیه خواست بره مهد ومدرسه وابستگی اش اونوقت مشخص میشه ...وخودش و ما اذیت میشیم ولی اه از الان درست تربیت بشه انشااله در اینده با این مسائل مواجه نمیشیم....گذشته از اون چیزی که من دوست دارم اون از الان یاد بگیره...حفظ حریم پدر ومادره ...بچه از کودکی باید یاد بگیره که اتاق خواب پدر ومادر هرجایی نیست واین تفکر به دنبالش حجب وحیا کودک را درپی داره....اصلا روح بچه خیلی پاک ولطیفه وباید خیلی رعایت بشه مخصوصا بعداز یکسالگی که شناخت ویادگیری بچه به مراتب بالاتر میره....

واین فکرهاشد که خانوم خانومای من الان دیگه توی تختش ...توی اتاقش ....شبا مثل یه گل ...میخابه

بابایی هم دیگه مخالفتی نکرد...ولی صبحا قبل از اینکه برود شرکت....حتما دوست داره تورو بغل کنه بیاره توی تخت کنار من بزاره....انقدر این حرکتو دوست داره الهی بمیرم ..چقدر هم دوست داره کنارت بمونه وبوت کنه ...همش به من میگه محبوب خوش بحالت کنارشی.....وقتی هم رفت شرکت از اونجا زنگ میزنی مدام خاطره صبح وبرام تعریف میکنه میگه محبوب وقتی بغلش کردم وتوی بغلم خواب بود انقدر نرم و گمبولی وباحال بود که دلم میخاست تو این حالتی کیلومترها باهاش راه برم...