آنیساآنیسا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
عروسی مامان وباباعروسی مامان وبابا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

آنیسا ثمره عشق ابدی ما

دیداری شیرین در تیرماه عسلویه

1393/4/21 1:39
نویسنده : مامانی محبوب
154 بازدید
اشتراک گذاری

14تیر اقاجون ومامانجون با پروازی که دایی مهدی گرفت اومدند پیشمون ومنو تو خیلی خوشحال بودیم وکلی روزهاباهمدیگه خوش میگذروندیم

 به اقاجون میگفتی:آقو

به مامانی هم میگفتی:ماجون

 

همش دنبال آقاجون بودی ویه لحظه تنهاش نمیذاشتی حتی نمیتونستی ببینی میخابه میرفتی انقدر بوسش میکردی تا بیدار بشه... آقاجون هم از خواب ناز بیدارش میشد وانگار هیچ اتفاقی نیوفتاده تازه کلی بوست میکردحسابی باهات بازی میکرد....این یک هفته ای که اینجا بودند هر روز صبح زوداز خواب پامیشدی اقاجون میبردت پارک سر کوچه....وخسته وصورتت خیس عرق برمیگشتی خونه شرجی میزد به صورتت مثل گلبرگای گل که روش شبنم نشسته باشه....زیباروی مامان

مامانجونم که درو خونه کلی دنبالت می دوید وباهم بازی میکردید دیگه اصلا این روزا سراغی از من و بابایی نمیگرفتی...وحسابی خوش میگذروندی...

منم بعداز یکسال یه استراحی داشتم .....صبحا تا س 9 میخابیدم و همینکه تو بیدار میشدی مامانی تو رو یواش از کنارم میبرد پوشکتو باز میکرد ولباساتو عوض میکرد و با اقاجون میفرستادت 1ساعتی پارک.....وقتی بیدار میشدم مامانی تموم کارهارو کرده بود ومنتظر بود باهم صبحانه بخوریم....خواب بعد از ظهرم داشتم ...خلاصه تموم کم خوابی هام جبران شد.....الهی فداش بشم مامان گلم خیلی این چند روز خسته شد.....ولی با عشق کمکم میکردو هرچقدر مانعش میشدم باز وقتی خواب بودم کار خودشو میکرد

 

 

داش اصغر قصاب کوچولوی مامانی.....وکمک به آقاجون

 

پسندها (3)

نظرات (0)