فیلمی از روزهای خوش....
دختر زیبای من چقدر حرف نگفته برایت دارم هر بار میترسم که زمان مثل همیشه سریعتر از تصورم بگذرد ومن نتوانم آنها را ثبت کنم...روزهای شیرینی که دوست دارم هر لحظه آن را فیلم بگیرم ...ودر نهایت ..در روزهای تنهایی ام ..روزی که دیگر در کنارم نیستی...وبه دنبال زندگی و عشق خودت میروی ...آن را ببینم...روزی که دیگر غبار فراموشی بر خاطرم نشسته و شیرینی این روزها را از خاطرم برده....
ان روز تو دیگر تو قد کشیده ای وبزرگ شده ای... و من در فیلم هایت لحظاتی رامی ببینم که چقدر دستهای کوچکت را در دستانم میگرفتم وتو را تاتی میدادم...تا یک قدم به سمتم می آمدی چقدر خوشحال میشدم وتو را که غرق در شادی و خنده بودی به آغوش میکشیدم...وهزاران بوسه به سرتا پایت میزدم...وتشویقت میکردم تا بیشتر راه بروی....
....وببینم حرف زدنت را .. دندان در آوردنت را....شعر خواندنت را...مهدرفتنت ...مدرسه ....آخ که چه فیلم بی نظیری خواهد شد....وچقدر دیدنش وقتی تو با معشوقه ات برای خرید عروسی رفته اید برایم شیرین است...اشک شوق در چشمانم خواهد آمد....وبر روزهای شیرینی که دیگر نخواهد امد ...خواهم گریست.....
آه مادر جان چه روزهایی خواهند امد ....اصلا نمیدانم چه خواهدگذشت ......ولی مطمعنم که خیلی شیرین وخوش خواهد گذشت....چون من هر لحظه عاشق زندگی ام هستم ...عاشق تو....عاشق بابایی.... وعاشق خدایی که هرچه دارم از رحمت بی پایان اوست....
پس خدایا به خاطر لحظات شیرین زندگی ام شکر....میخواهم الان که 25 سال سن دارم واوج جوانی ام هستم از لحظات خوب زندگی ام نهایت استفاده راببرم....وبنویسم روزهای شیرینمان را تا توهم ...فرشته کوچک زندگی ام انهارا بخوانی ویاد بگیری که زندگی ات را باید عاشقانه زندگی کنی....