آنیساآنیسا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
عروسی مامان وباباعروسی مامان وبابا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

آنیسا ثمره عشق ابدی ما

در این بی کسی ها چه خوب که تورا دارم...مهربانم

1393/3/22 18:45
نویسنده : مامانی محبوب
171 بازدید
اشتراک گذاری

 اینجا هوا بس ناجوانمردانه گرم است....

آنقدر گرم که حتی رغبت نمیکنم به پریوش های روی تراس آشپزخانه آب بدهم....

.....

مثل کبوتری  که  دلش آسمان میخاهد......دلم یک هوای تازه میخاهد....

از این هوای غبار آلود ...گرم....بیزارم

از این آدمهای خودخاه...

از این آدمهای دورنگ....

آدمهای به ظاهر خوبی که از پشت سر خنجر را تا دسته به قلب و احساست فرو میکنند...تا دلت را خون کنند...

چون تحمل شادی و خوشبختی تورا ندارند....

ادمهایی که تورا فقط به خاطر خودشان میخواهند...

آدمهایی که عشق را نمیفهمند...

آنقدر نمیفهمند....که کم کم ...توهم فراموش میکنی....

عشق چیست؟....عاشقی کدامست...؟؟

آنهمه بهانه های عاشقانه .....آنهمه ذوق وشوقی که به روزمرگی ها میدادی...انهمه گل و شعر...ترانه.....

همه اش از خاطرت میرود....وتو میمانی با یک زندگی تکراری.....

این زندگی

عین

مردگی ست....

 

تنهایی زجر آورترین لحظاتی ست...که نه میگذرد....نه میگذارد که تو بی خیال از کنارش رد شوی...ذره ذره روحت را میخورد....

در تمام این بی کسی ها چه خوب که تورا دارم...مهربانم

هرچند نمیدانستی چه شده مرا.....فقط اشکهایم را تند تند پاک میکردی وباهمان زبان شیرینت میگفتی "دو دو..."غرق بوس ات میکردم که" آره عزیزم ...چشمم دودو شده...."نگران به چشمهایم زل زده بودی...

وهر کاری میکردی تا حال وهوایم را عوض کنی ....

کنترل را به دستم دادی ومیگفتی" نای نای..."تا برایت آهنگ بزارم مثل روزهای سرخوشی ام باهم برقصیم

....ومن...

....

....

بی خیال دنیا

و آدمهایش

خندیدم...

ازته دل...

......

.....

با خنده های معصومانه ات

همراه شدم...

رقصیدم...

....

.....

....

زن که باشی باید بغض های زیادی را بیصدا دفن کنی

چاره ای نیست زیبایم

چون تو دیگر یک مادری....

مادر...

 

پسندها (2)

نظرات (0)